شدم باچت اسیرومبتلایش شبا پیغام میدادم ازبرایش ب من میگفت هیجده ساله هستم تو اسمت رابگو من هاله هستم بگفتم اسم من هست فرهاد زدست عاشقی صدودادوبیدا بگفت هاله زموهای کمندش کمان ابرو و قدبلندش بگفت چشمان من خیلی فریباست زصورت هم نگو البته زیباست ندیده عاشق زارش شدم من اسیرش گشته بیمارش شدم